من زنم همزاد بارون،هم نژاد کوه و تیشه

طعم شیرین یه آغوش،معنیه درخت و ریشه

من زنم همزاد بارون،هم نژاد کوه و تیشه

طعم شیرین یه آغوش،معنیه درخت و ریشه

بعد از گذشت ۷ سال...

۷ سال می گذره از روزی که این وبلاگ رو به نام خودم ایجاد کردم تا هر روز بیام و بنویسم... 

بنویسم از روزهای زشت و قشنگی که داشتم 

از آرزوهام 

از خواسته هام 

از دنیای کوچیکم با رویاهای بزرگم... 

اما نشد 

نیمدم 

ننوشتم 

شاید هم تقصیره خودم بود که نخواستم... 

نخواستم که بنویسم 

نخواستم برای یک بار هم که شده برای داشتن چیزی تلاش کنم 

سختی بکشم٬دنبالش برم...اما نرفتم... 

الآن که به این ۷ سال نگاه می کنم می بینم هیچ وقت تو زندگی ام کاری نکردم... 

هیچ وقت دنبال چیزی نرفتم 

هیچ وقت اصلا نمی دونستم چی می خوام 

... 

چه زندگی مزخرفی 

... 

تو این ۷ سال حتی ۷ تا پست هم ندارم 

روزی رفیقی داشتیم میومد برامون آپ می کرد٬هر چه می خواست دل تنگش می نوشت 

الآن دیگه رفیقی هم نداریم 

تقصیره خودم بوده که نخواستم داشته باشم 

اگه به جایی نرسیدم٬اگه به آرزوهام نرسیدم٬اگه به خواسته هام نرسیدم مقصر فقط خودم بودم 

خود خودم 

... 

... 

...